???? آیت‌الله منتظری و تهمت سادگی!

✍️ #احمد_زیدآبادی:

????در سوم محرم، سالگرد وفات زنده‌یاد آیت‌الله حسینعلی منتظری، یاد آن انسان بزرگ را گرامی می‌دارم و به روان پاک‌اش درود می‌فرستم.

????دربارۀ آیت‌الله منتظری سخن بسیار گفته شده و از این به بعد هم بسیار گفته خواهد شد. او یگانه مرجعی است که مخالفان و دشمنانش به دلایل ی سرتاسر زندگی‌اش را زیر ذره بین برده‌اند تا بلکه نقطه ضعفی از او بیابند و آن را بر سر هر کوی و برزن فریاد زنند.

????این تلاش‌ها اما نتیجه‌ای در بر نداشته است؛ چرا که صداقت و یک رنگی و خلوص آیت‌الله منتظری همواره او را از لغزش‌ در بزنگاه های خطیر ی باز داشته و به سمت انتخابی عادلانه سوق داده است؛ انتخابی که هزینه‌های سنگینی به شخص او و خانواده‌اش تحمیل کرده است.

????با این همه، مخالفان او که اغلب آن ها کینه‌توزی خود را نیز پنهان نمی‌ کنند؛ گویی نقطه ضعفی از او یافته‌اند که با شادی و شعف در تمام نوشتارها و گفتارهای خود آن را تکرار می‌کنند. آن ها آیت‌الله منتظری را به سادگی” متهم می‌کنند و می‌کوشند تا او را فردی القاءپذیر معرفی کنند!

????سادگی به عنوان رفتاری بدون آلایش و تکلف و تبختر و همراه با صمیمیت و تواضع و خاکساری، البته صفت شریفی است که تمام بزرگان معنوی و اخلاقی تاریخ به آن مباهات داشته‌اند و آیت‌الله منتظری هم بدین معنا البته ساده بود و به این سادگی هم افتخار می‌کرد. مخالفان آیت‌الله اما اصرار دارند که این سادگی، سبب تأثیرپذیری او از افراد خاص اصطلاحاً نفوذی شده و همین ویژگی او را به مخالفت با مواضع آیت الله خمینی و نظام ی کشانده است!

????آنان که در طول زندگی خود، حتی یک بار با آیت‌الله منتظری دمخور و وارد بحث شده باشند؛ اگر ریگی به کفش و غرضی در دل نداشته باشند؛ تصدیق می‌کنند که آیت‌الله منتظری نه فقط القاءپذیر نبود بلکه در موضوعاتی که در بارۀ آن ها به تصمیم رسیده بود؛ با چنان استواری و استحکامی بر مواضع و نظریات‌اش پافشاری می‌کرد که فرد مقابل از تلاش برای تأثیرگذاری بر او به کلی نومید می‌شد.

????این در واقع، تجربۀ بلاواسطۀ خود من از اوست. در دو دیدار خصوصی، همۀ توان‌ام را به کار گرفتم تا نظر او را نسبت به موضوعاتی جلب کنم؛ اما چنان و محکم بر نظر خود ایستادگی کرد که ادامۀ بحث با او را بیهوده یافتم. او در عین حال، تا زمانی که به تصمیم نرسیده بود؛ م‌خواهی می‌کرد و نظر اهل فن را با هر گرایش و اعتقادی جویا می‌شد. بنابراین از استبداد رأی هم مصون و در امان بود.

????جالب این که کسانی مدعی القاءپذیری آیت‌الله منتظری می‌شوند که در برهۀ پیش از جدا شدن راه او از دیگر مسئولان، گسترده‌ترین و بیشترین تماس و ارتباط را با او داشته‌اند. اگر آیت‌الله منتظری به واقع القاءپذیر بوده است؛ پس چرا خود این ها نتوانسته‌اند کمترین تأثیری بر دیدگاه و نظریات او بگذارند؟ بنابراین، یا باید بپذیرند که خودشان به کلی پخمه و کودن و ناتوان بوده‌اند که در این صورت، در جایگاه متهم کردن دیگران به القاءپذیری” قرار نمی‌گیرند و یا این که آیت‌الله منتظری از القاءپذیری مبراء بوده است و آن ها به او بهتان می‌زنند!

????در حقیقت، آیت‌الله منتظری مصداق سخن عیسای‌مسیح بود که :چون کبوتر ساده و چون مار پیچیده باشید! پیچیدگی او البته به پیچیدگی ت‌ورزان حیله‌گر و مکار و چند چهره‌ای که جلوتر از نوک بینی خود را نمی‌بینند؛ شباهت نداشت. او با دلی روشن، دام‌های پنهان را دید و با نگاهی نافذ، تله‌های تزویر را شناخت و در آن ها گرفتار نشد. از این رو، به رغم رفتار خاکی و گفتار سهل و آسان‌اش، پیچیدۀ واقعی او بود. این پیچیدگی را محمدی ری شهری بیش از دیگران دریافته بود!

????خدایش رحمت کند و در جوار اولیاءاش آرامش ابدی بخشد.

✅@Kaleme


 نگذاریم ریشه مهربانی بخشکد!

 

سه برادر مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند: 

اين مرد پدرمان را کشته است.

امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟

آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و . هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اين ها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.

امام علی (علیه السلام)فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. 

آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد.
پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته. پس اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود.

 اميرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را مي کند؟

آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت اين مرد.

اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر، آيا ضمانت اين مرد را مي کنی؟

ابوذر عرض کرد: بله اميرالمومنين!

فرمود: تو او را نمي شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم!

ابوذر عرض کرد: من ضمانتش مي کنم يا اميرالمومنين.

آن مرد رفت . و روز اول و دوم و سوم سپری شد.و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود.سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب آمد و در حالي که خيلی خسته بود، به نزد اميرالمومنين (علیه السلام) آمد وعرض کرد: 

گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی.

 امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحالي که مي توانستی فرار کنی؟

 آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود.

اميرالمومنين(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟

 ابوذر گفت: ترسيدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود.

پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم. 

اميرالمومنين (علیه السلام) فرمود: چرا؟

 گفتند: مي ترسيم که "بخشش و گذشت" از بين مردم برود.

و اما من
اين پيام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خير" از ميان مردم نرود.

 حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید و در صورت امکان برای دوستانتان ارسال کنید تا "نشر و پخش فضایل مولای مان" از میان ما نرود.


با تاریخ.

دکتر بنی احمد: 

بر باد خواهیم رفت.

دکتر ابراهیم بنی احمد در سال 1307 یکی از ان 12 نفری بود که با محمد رضا شاهِ در کودکی در یک دبستان بودند.

یکی از شاگردان استاد بنی احمد چنین نقلِ به مضمون می کند:
همیشه عصای پیری بردستش بود. بیشتر نگاه می کرد و کمتر سخن می گفت. حتا سر کلاس دانشسرای عالی می گفت "شما بگویید، من می شنوم"
دانشجوها را با نام حیوانات صدا می زد! به من می گفت: "مارمولک امروز تو از انسانیت بگو" روزی از استاد پرسیدم چرا دانشجوها را با نام حیوانات صدا می زنید ؟ گفت "انسان شدن سخت است."

روزهای آخر سلطنت پهلوی ،؛ یک روز صبح به درب خانه استاد رفتم. اوایل دی ماه سال57 بود.
استاد سرما خورده بود. من را به خانه اش دعوت کرد. برایم چایی ریخت و از پنجره داشت خروش و فریاد مردم انقلابی را نظاره می کرد و فقط اشک می ریخت.

استاد سال ها بود که تنها زندگی می کرد. همسر ایشان فوت کرده بودند و فرزندانشان در خارج زندگی می کردند. ساعت ها پیش استاد ماندم. در وقت خداحافطی استاد تا درب آپارتمانشان آمدند تا بدرقه ام کنند.

از ایشان خواهش کردم نیایید.
گفتم: "من خودم می روم شما حالتان خوب نیست استراحت فرمایید." 

هیچ وقت آخرین درسی که استاد به من داد را فراموش نمی کنم.
استاد به من گفت:

"مارمولک، اگر در مقابل محبت دیگران بی تفاوت باشی، دیگر از کسی محبت نخواهی دید."
 این وظیفه من نیست که تو را بدرقه کنم، این عادت زندگی من است.

گفتم: "آخر با این حالتان با این عصا ؟
عصای پیرش را به طرف من گرفت و گفت:
"من سال ها به این عصا تکیه کردم، اماشاه به ملتش تکیه داده است.
او ایران را دوست داشت هرگز نمی خواست باور کند که تکیه گاهش بر ملتی قدر ناشناس است !

با شناختی که از شاه دارم مطمئنم از ایران می رود، اما ملتی که یاد نگرفته باشد محبت را پاسخ دهد، دیگر از کسی محبتی نخواهد دید، ما بر باد خواهیم رفت.

و الان من بعد از این همه سال فهمیدم آن مرد فرزانه چقدر زیبا و بادرایت آینده این ملت را پیش بینی می کرد.
آری ما ملت، بر باد رفتیم .
دکتر ابراهیم بنی احمد” همیشه سر کلاس در دانشگاه دوست داشت از خاطرات جوانیش بگوید تا شاید ما پی به ارزش های زندگی ببریم.
تعریف می کرد:
روزی که قرار شد در سال ۱۳۰۹ من برای ادامه تحصیل به فرانسه بروم، وزیر علوم گفت نخست باید همگی به کاخ سعد آباد بروید تا رضا شاه شما را ببیند و برای شما حرف بزند، بعد عازم می شوید.
برای همه ی ما کت و شلوار ند. من گیوه پایم بود!
همه گیوه پایشان بود و کسی تا آن زمان کفش” نپوشیده بود!
برای همه کفش ند.
کت و شلوارهایمان را پوشیدیم و کفش هایمان را به پا کردیم و رفتیم کاخ سعد آباد دیدن رضا شاه، ۴۰ نفر بودیم.
خود را‌ برای یک سخنرانی طولانی آماده کرده بودیم، اما رضا شاه خیلی پرصلابت و کوتاه در یک جمله گفت: 

«سعی کنید یادتان نرود ایرانی هستید و با برگشت به وطن باید فردای ایران را بسازید».
من به فرانسه رفتم. با سختی ومشقت زیادی درس خواندم. جنگ جهانی دوم بود و دولت با سختی برای ما پول می فرستاد. گاهی دو ماه می شد که ارسال پول طول می کشید .
بالاخره جنگ جهانی تمام شد. من هم درسم در دانشگاه تمام کرده بودم. روزی که شاگرد اول دانشگاه شدم، قرار شد ژنرال دوگل” نشان لژیور دونور” بزرگ ترین نشان ملی فرانسه را به شاگرد اول بدهد.
من کفشی را که رضا شاه برایم ه بود و هنوز به یادگار نو نگاه داشته بودم با این که تنگ شده بود  را پوشیدم و به کاخ الیزه رفتم.
وقتی نشان را ژنرال دوگل به کت من زد، نمی خواستم فراموش کنم که اگر رضا شاه بزرگ نبود، منِ ایرانی هنوز گیوه پایم بود.”

از صفحه منصوره پیرنیا
آرشیو تاریخ و باستان شناسی ایران

#تاریخ_معاصرایران ????????????
????https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxyFmzRqfJG52Q


 رافت اسلامی یعنی این!

شهید صادقی در پانزده خرداد 1358 به حکم حضرت امام(ره) به عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی الیگودرز منصوب شدند.

در جلسه ای که بنا بود رئیس و اعضای ساواک منحله الیگودرز محاکمه شوند (و به علت کثرت جمعیت در سالن آمفی تاتر یکی از دبیرستان های الیگودرز برگزار شده بود) همزمان با ورود ایشان به سالن جلسه جمعیت پرشور و انقلابی یکپارچه شعار سر داده بودند که:

قاضی انقلابی؛
اعدام کن، اعدام کن!

این شعار قطع نمی شد!

شهید صادقی با طمانینه ی خاصی جمعیت را آرام کردند و در آغاز سخن، خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص) در فتح مکه را قرائت کردند.

سپس خطاب به جمعیت فرمودند:

این شعارهایی که تعدادی جوان پرشور و احساساتی سر داده اند و شما مردم هم بدون دقت تکرار می کنید، این شعار و این قبیل شعارها از اسلام و انقلاب نیست!

این شعارها مال انقلاب های کمونیستی و کودتاهای نظامی است نه انقلاب اسلامی.ما می خواهیم احکام نورانی قرآن را پیاده کنیم. بنا نیست جوی خون به راه بیندازیم!!

پیامبر خدا در فتح مکه که نقطه اوج پیروزی اسلام و شکست کفر و شرک بود،خطاب به مسلمانانی که پرچم خون خواهی بلند کرده و شعار می دادند: الیوم یوم الملحمه (امروز روز در هم کوبیدن است) و مدعی بودند که بابد تقاص خون حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار و دیگر شهدای احد و بدر و. را از مشرکین قریش بگیریم!فرمودند: 

الیوم یوم المرحمه(امروز روز رحمت است) و عفو عمومی اعلام کردند.

سپس با اشاره به متهمان(ساواکی ها) که تا قبل از آن از شدت ترس به خود می لرزیدند گفتند: 

اگر همین آقایان توبه کنند و به دامان مردم برگردند، عفو می شوند و می توانند دوباره خدمت کنند .البته ما در جمهوری اسلامی، ساواک نخواهیم داشت که گوش به فرمان اسرائیل و آمریکا باشد اما هر کشوری سازمان امنیت لازم دارد.

من خودم تا چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، در همین ساواک الیگودرز، به علت سخنرانی راجع به فاجعه ی سینما رکس آبادان و آتش زدن مسجد کرمان و دیگر جنایات رژیم ستمشاهی زندانی بودم.

به ناحق هم زندانی شدم.اما اکنون که بحمدالله پیروز شده ایم نباید از این ها انتقام بگیریم.بلکه باید ببخشیم.

امیرالمومنین(ع) بعد از جنگ ها که پیروز می شدند می فرمودند: 

لذتی که در گذشت هست، در انتقام نیست.

اگر ما مدعی هستیم پیرو پیامبر و علی علیهماالسلام هستیم باید گذشت کنیم.

من به نوبه خودم این آقایان را می بخشم از شما هم می خواهم هرکدام ظلمی دیده اید و شکایتی دارید، اولا اگر می توانید ببخشید اگر هم نخواستید ببخشید،دفتر دادگاه و دادسرا باز است با دلیل و شاهد هرکس ادعایی داشت طبق موازین اسلامی رسیدگی می کنیم اما اعدام کن اعدام کن شعار دین و انقلاب ما نیست.

در این لحظه گویی آبی بر آتش ریخته شود. زندانی های مضطرب آرام گرفتند و رنگ به رخسارشان برگشت.

خانواده های ایشان که گمان می کردند(مثل اخبار آن روزهای مطبوعات که خبر تیرباران سرکردگان رژیم شاه تیتر یک رومه ها بود)، لابد تا ظهر همان روز حکم اعدام این ها صادر و فورا" هم اجرا می شود!! برای وداع با پدران شان آمده بودند. آن ها هم آرام گرفتند و نفس راحتی کشیدند.

در میان جمعیت چند نفری (از جمله ظاهرا" جناب حاج آقای قلی نماینده محترم دوره چهارم الیگودرز و آقای مدنی آموزگار آموزش و پرورش که مدتی در ساواک الیگودرز و بروجرد به علت مبارزات انقلابی و داشتن اعلامیه و نوار سخنرانی امام(ره) زندانی و به سختی شکنجه شده بودند ) برخاستند و به تآسی از شهید صادقی اعلام گذشت کردند.

خلاصه این که "ساواکی ها" مورد رآفت و رحمت اسلامی قرار گرفتند و با احکامی سبک مثل تبعیدهای کوتاه مدت به یزد و غیره در واقع به نوعی بخشیده شدند.

شهید صادقی که از مجتهدین با تقوا و از شاگردان مخلص امام و از پیشتازان نهضت امام از سال 1341 بودند و اولین راهپیمایی را در قم علیه رژیم پهلوی به راه انداختند و قطعنامه های آتشینی علیه شاه قرائت کرده و با تنی مجروح دستگیر و شکنجه و زندانی شدند(از جمله شکنجه ها شکستن جمجه ایشان با ضربات چکش بود که آثار ودرد گاه و بیگاه آن تا سال ها بعد و تا قبل از شهادت باقی بود) و تا پیروزی انقلاب دائما" در حال مبارزه و سخنرانی و افشاگری علیه رژیم و ابلاغ پیام امام و اعلامیه های ایشان در شهرهای مختلف بودند و به دفعات بازداشت و همواره تحت تعقیب و مراقبت ساواک بودند و بارها تا مرز شهادت پیش رفتند؛ اما در دوران ریاست دادگاه انقلاب که تا شروع نمایندگی مجلس در هفتم خرداد59 ادامه داشت با آن که در اوج قدرت بودند این چنین با رآفت و محبت با متهمان رفتار می کردند.

ایشان بجز یک مورد حکم قصاص که آن هم داستان وحشتناک و پند آموزی دارد و باید جداگانه به نقل آن پرداخت، هیچ حکم اعدامی ندادند.

اما به اختصار این که آن حکم قصاص هم پس از محاکمه ای عادلانه و اقرار متهم (خان) بود.

جرم آن خداترس این بود که حاضر نشده بود؛ بدون اذن شوهر، زن شوهرداری را که خان به زور به قلعه اش برده بود را مطلقه و فورا" به عقد خان درآورد!! که به دستور خان ظالم و هوس باز به طرز فجیعی روی تنور آتش، زنده زنده سوزانده و به قتل رسیده بود.

دادستان وقت الیگودرز که هنوز در دیوان عالی کشور به قضاوت مشغولند اظهار می دارند که پرونده های محاکماتی ایشان هرکدام باید یک کتاب شود که پر است از عمل به توصیه های اخلاقی قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام و نکات فقهی و حقوقی برجسته و درس آموز.

اما بشنوید از ادامه ماجرا:
آیت الله صادقی (پدر گرانقدر محمود صادقی نماینده مردم تهران) دو سال بعد توسط منافقین کوردل در هفتم تیرماه 1360 در فاجعه ی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی همراه آیت الله بهشتی و 72تن از یاران امام به آرزویش رسیده و شهید شد.


دو سال بعد از آن یعنی در سال 1362 شهیدی را در گلزار شهدا تشییع کردند،پدر شهید پشت بلندگو ضمن تشکر از مردم این طور گفت:

مردم، همه شما مرا می شناسید!! من فلانی هستم، همان ساواکی معروف! که در سال 58 به جای آن که مانند هم قطاران خود در دیگر شهرها اعدام شوم، با رافت اسلامی شهید صادقی در واقع هم خودم هم فرزندانم تربیت شدیم و من تولدی دوباره یافتم.
و امروز که شما به من به عنوان پدر شهید، تبریک و تسلیت می گویید و من به این مقام افتخار می کنم این افتخار را مرهون شهید صادقی هستم.

اگر آن روز من اعدام شده بودم، فرزندان من هم یا منافق می شدند یا قاچاقچی، یا روانی یا.
اما امروز فرزندم به عنوان بسیجی داوطلب، به جبهه رفته و همه ی فامیل ما افتخار می کنیم که در راه اسلام و میهن شهیدی تقدیم کرده ایم و اگر چهار پسر دیگر هم داشتم آن ها را نیز به جبهه می فرستادم.

بله دوستان این بود یک نمونه عینی از تاثیر عملی رافت اسلامی و گذشت که توسط یکی از مجاهدان فی سبیل الله و از پیش کسوتان و پیشتازان نهضت خمینی(ره) جلوی چشمان ماست.

این ها اسناد افتخار نظام اسلامی است. اگر اشتباهاتی هم در گوشه و کنار بوده، که بوده کم هم نبوده؛ اما نباید فقط آن اشتباهات را دید و این افتخارات را ندید.

افسوس که یاران رده اول امام و بزرگان انقلاب را خیلی زود از مردم گرفتند و عده ای منافق فریب خورده و دور از انسانیت و دین و وجدان قبل از آن که مردم طعم واقعی عدالت اسلامی را بچشند با اعلام جنگ مسلحانه در 31 خرداد1359 کشور را وارد فاز نظامی کرده و در حالی که تازه از شر غائله های کردستان و گنبد و آذربایجان و. خلاص شده و در مرزها با دشمن بعثی در حال نبرد نابرابر بودیم، از داخل، کشور را درگیر بمب گذاری و ترور مردم کوچه و خیابان کردند و نگذاشتند انقلاب در مسیر خود پیش برود و به خدمت بپردازد و هزینه های سنگینی به کشور تحمیل کردند که 18 هزار شهید ترور گوشه کوچکی از آن است.

شادی روح شهدا و امام شهدا و جهت تعجیل در فرج صلوات.

*فرزند کوچک آیت الله شهید صادقی


فرار از ابتلا به پلیدی خودپسندی

امام محمد غزّالی زمانی ناشناس به مسجدی در شام می رود.در آن جا می بیند دو نفر طلبه دارند درباره موضوعی بحث می کنند و به توافق نمی رسند. ناگهان یکی از آن دو نقل قولی از امام غزالی می آورد. طرف بحث به محض شنیدن نام غزالی تسلیم می شود.
غزالی وقتی می فهمد که در این جا چقدر نفوذ و پیرو دارد، برای فرار از ابتلا به پلیدی عُجب و خودپسندی بار سفر برمی بندد و از شام می رود.


«شاید در بهشت بشناسمت!»

مجری یک برنامه تلویزیونی که مهمان او یک فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید؛ بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟

فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:
چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.

در «مرحله ی اول» گمان می کردم خوشبختی در جمع آوری ثروت و کالا است، اما این چنین نبود.

در «مرحله ی دوم» چنین به گمانم می رسید که خوشبختی در جمع آوری چیزهای کم یاب و ارزشمند می باشد، ولی تاثیرش موقت بود.

در «مرحله ی سوم» با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه های بزرگ مانند یک مکان تفریحی و غیره می‌باشد، اما باز هم آن طور که فکر می کردم نبود.

در «مرحله چهارم» اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد، پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی های مخصوص ه شود، و من هم بی درنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آن ها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب هایشان نقش بسته بود.

اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!

هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش  به شدت به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد!

خود را خَم کردم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟

این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم.

او گفت: می خواهم چهره ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!❤ ❤❤❤❤


جرائم نابخشودنی آیت الله منتظری

????امروز دهمین سالگرد مردی کم نظیر از تبار ون پیش کسوت انقلاب است.
حسینعلی منتظری فارغ از هر گونه تشبث به دنیا طلبی مسیر حق طلبانه ای را در پیش گرفت.
مسیر مبارزات خستگی ناپذیر این فقیه مظلوم در طی ۶۰ سال کنش گری ی عاری از نقاط تاریک است.

منتظری در بین ون انقلابی که دارای سمت در نظام جمهوری اسلامی بودند، یگانه شخصیتی بود که عملا و عالما منادی نقد از خویشتن بود.
اما این مبارز راه آزادی در کارنامه مبارزاتش چند جرم عمده داشت که اتفاقا به خاطر این جرائم مغضوب گشت و بیش از دو دهه کنج عزلت گزید.

جرم اولش پشت پا زدن به روابط رانتی بود. او و فرزندان و شاگردانش هرگز مانند خیلی ها از قبل پست های حکومتی در اسارت تکاثر و ثروت اندوزی محصور و اسیر نگردیدند.

جرم دوم این فقیه مظلوم صداقت در بیان مواضع و افکار خویش بود. ذره ای اهل مصلحت و چشم بستن بر حقایق نبود. این ویژگی باعث شد که وی نتواند در مقابل ناملایمات برخی از رویه های حکومتی ساکت بماند و نتیجه چنین شد که میانه اش با بنیانگذار جمهوری اسلامی شکرآب شد و منصب دومین رهبری جمهوری اسلامی را از دست داد.

سومین جرم وی در سیره زیست ی اش این بود که با واژه ای چون مصلحت در جغرافیای ذهنش بیگانه بود.
در دوران حیات آیت الله خمینی وی به قول مرحوم اردبیلی یگانه مسئول منتقد نظام جمهوری اسلامی بود.

جرم چهارم حسینعلی منتظری پیشرو بودن از زمانه خویش بود. او تمدار متعلق به عصر خویش نبود بلکه آینده نگری منحصر به فردش باعث شد که سی سال از همردیفان و همگنانش جلوتر باشد.

جرم پنجم این اعجوبه فقه شیعه حق طلبی اش بود. به اعتقاد نگارنده فقیه مظلوم با زیست ابوذر وار خویش، سرانجام در ربذه حصر و عزل از مناصب حکومتی گرفتار آمد و تا روزی که در ۲۹ آذر ۸۸ به دعوت حق لبیک گفت، همچنان تنها عمل به تکلیف کرد.

ششمین جرم منتظری اعتقاد وافرش به حقوق شهروندی ایرانیان به هر گرایش دینی و ی بود. وی با وجود مرزبندی اعتقادی و ایدئولوژیکی با قاتلین فرزند عزیزش"شهید محمد" برای آنان هم حقوق شهروندی را قائل بود.

هفتمین جرم آیت الله منتظری مطالبه گری و پرسشگری از حکومت بود. زیرا خمیرمایه اندیشه ی وی بر اساس اصل "پرسشگری جامعه و پاسخگویی حاکمان کشور" بنا شده بود.
چنین جرائمی وقتی در شخصیتی چون آیت الله منتظری جمع شود، می توان انتظار داشت که وی مغضوب تشنگان قدرت در حکومت دینی گردد.

هشتمین جرم این فقیه وارسته شجاعت ذاتی است که استفاده از این فضیلت آن هم در مقابل بنیانگذار جمهوری اسلامی را کسی دیگر از رجال انقلاب هرگز نداشت. شاید مرحوم آیت الله منتظری تنها صاحب نفوذ کشور در دهه ۶۰ بود که اهل مماشات و مجامله رفتار و گفتار نبود‌.
????عاش سعیدا و مات سعیدا

✍علی نظری، سردبیر رومه مستقل


تاريخ قضاوت خواهد كرد در مورد تمام جباران  تاريخ ايران


    سرگذشت تلخ عباس شاپوری و خانم پوران

بعد از کودتا ، شاه ایران ، تهران را به تیمور بختیار سپرد و به دستور آمریکاییان او را رییس ساواک تازه تاسیس کرد.
بعد از کودتا،تیمور روزها شکنجه یاران مصدق و افسران حزب توده در برنامه کارش بود و غروب هم زیبارویی خواننده،کنارش بود !
طبق اسناد منتشر شده ساواک، قبلن هم زن زیبای سرهنگ یمینی را ، از شوهرش جدا کرده!
شکایتِ یمینی هم به جایی نرسید. دادستان تهران دست آخر گفت:
مشکل از خانم های خودتان است !
در حقیقت زورش به بختیار نمی رسید!

اگر تیمور،این حرکت را زمانِ رضا شاه می کرد، پوستش را می کند!
رییس شهربانی رضاشاه، سرپاس مختاری موسیقی دان بوده که 90 سال پیش امنیت در تهران برقرارکرد و شرایطی بوجود آوردکه قمر، در سالن برای مردم بخواند و برخی شب ها خودش برای او ویولون بنوازد.

عباس شاپوری نوازنده و آهنگساز عاشقِ صادق، که زندگی مشترک خود را با پوران شروع کرده بود و شاهکار هنری خلق می کرد،موسیقی رارها کرد!
تک درختی، شاهکار شاپوری و پوران آهنگ برترِ آن سال ها با شعر نواب صفا،روحِ یک دوره تاریخی را بیان می کند.حکایت مظلومیت و بی کسی مصدق است!
شاپوری ده آهنگ دیگر برای پوران ساخت.
تیمور بختیار، ضربه بزرگی به خانواده موسیقی زد!
پوران به مناسبت های خاص،برای بعضی ژنرال های عیاش باید می خواند و آخر شب هم برای تیمور!

از آن سو شاپوری افسرده و غمگین با این همه استعداد در آهنگسازی دنیای هنر را رها کرد و تن به پستویی در دکان ساز ی میدان تجریش داد!

شاه هم حریف تیمور بختیار نشد! تا این که آمریکایی ها پایه وابستگی شاه را محکم کردند و گفتند :
تیمور را از خود دور کن که شما را دور می زند! با سازمان های جاسوسی آمریکا در تماس است! و فکر کودتا در سر دارد!
سال 39 در عراق، تیمور بختیار را از بین بردند و پورانِ بیچاره هم آزاد شد!

تیمورِ مغرور را جمع کردند و پوران با روشن زاده ازدواح کرد و عباس درفراق می سوخت!

عباس شاپوری و مجید وفادار بهترین شاگردهای رضا محجوبی که هر دو نوازنده و آهنگسازان برجسته بودند:
وفادار برای داریوش رفیعی و پوران آهنگ های زیادی ساخت:
«عید اومد بهار اومد» را برای پوران ساخت که از سال 40 زینت بخش سفره های هفت سین شد.

سال 67وقتی پوران سرطان گرفت، از خارج کشور به ایران آمد و ناامید به معالجه خود ادامه داد.
چند شب مهمان پرویز یاحقی بود.

به نقل از دوستی که با پرویز دوست بود و رفت و آمد داشت :
پوران عذاب می کشید و شبی با ویلون پرویز به سختی خواند و برای عباس ، اشک می ریخت !
خوب می دانست که این سال ها، شاپوری چه کشیده !

به پرویز گفت:
این روزهای آخر عمر درخواستی ازت دارم  !!
عباس را بیار ببینمش تا نمُردم !

شبی حالش خراب شد و در بیمارستان دی بستری شد.با عجز و التماس به پرویز گفت ؛ برای یک ساعت هم که شده ، عباس را بیار !
چندروز بعد،همراه پرویز و همایون خرم رفتیم سراغ ِعباس !
هنوز در پستو بود اما از وضع پوران خبر داشت !!
تا گفتیم  سلام ؛
گفت : سلام ، می دونم برای چی اومدید ؛ نمیام!
شروع کرد به گریه و روزگارش را در این سال های سخت مرور کرد و اشک ریخت!
حدود 35 سال تنهایی و گوشه نشینی و بدبختی و هجران و
بعد از دو ساعت التماس های پرویز و خرم ؛ که گفتند :
پزشکش گفته ؛ چند روز دیگر بیشتر زنده نیست و.

شاپوری گفت : نمیام بزار با همان چهره تو خاطرم بمونه .!! نمی تونم با این حال ببینمش !
هنوز عاشقشم !!
و هی می گفت : تیمورِ نامرد!
به سختی، لباس هایش را تنش کردیم و عقب ماشین وسط خرم و پرویز، نشست!

در بین راه لرزش عجیبی در دستش ایجاد شد که صدایش را در حین رانندگی، می شنیدم و التماس پرویز می کرد که مرا برگردانید!
حدود ساعت 9شب به بیمارستان رسیدیم.

پرستارها،دورمان را گرفتند. پرویز با سوپر وایزر هماهنگ کرده بود که ماجرا از چه قرار است !
پوران در اتاق شیک و تک تخته ای بود.
در را که باز کردیم ؛ صحنه ای بوجود آمد که ای کاش فیلم می گرفتیم!
نه تنها هر دو گریه کردند، که پرستارها هم گریه می کردند!
چند دقیقه دست ِپوران گریه کنان به سمت عباس دراز بود و عباس از یک قدمی در نمی توانست، جلو برود!
صحنه ای رمانتیک و تراژیک که فقط صدای گریه شنیده می شد!
بعد از چند دقیقه پوران گفت :
عباس اومدی!

پرویز و مهندس خرم دو طرف عباس را گرفتند و به زور عباس را کشاندند به سمت تخت !!

پوران دست عباس را گرفت و به سمت خود کشاند و بوسیدش!
اشک همه سرازیر شد!
پرویز به همه اشاره کرد که اتاق را ترک کنیم و در را از پشت قفل کرد.
سکوت عجیبی در راهرو حاکم بود، 20 نفری منتظر!
صدایی هم از اتاق بلند نمی شد!
سوپروایزر گفت :
آقای یاحقی ؛ نکنه هر دو سکته کرده باشند!
اجازه بدید در را باز کنیم!
به هرحال قبول کرد و صحنه ای رمانتیک تر دیدیم.
هر دو در بغل هم اشک می ریختند و همدیگر رامی بوسیدند!
صورت هردو قرمز و پُر از اشک! پرستارهای بخش های دیگر هم آمده بودند!
همه گریه می کردند!

حریف نمی شدیم عباس را از بیمارستان ببریم!
می گفت :

می خوابم پیش ِ او.
پرستار گفت :
 باید داروهاشه بخوره و بخوابه!
استرس پوران ، زیاد شده بود و بیماری در آن لحظات شدت گرفته بود که به سختی حرف می زد!
عباس اصرار می کرد که بمانم و پرستارها می‌گفتند:
فایده نداره !
تا ساعت 12ماندیم. خسته و ناامید ، عباس را بُردیم خانه پرویز!
در بین راه فقط اشک می ریخت !
من و خرم جدا شدیم.
چند روز بعد ، پوران فوت کرد و در امامزاده یحیی کرج، مراسم خاک سپاری را با صدای ناله که نه ؛ ضجه های عباس ، تمام کردیم !!

پوران فیلی متولد 1312 شیراز و فکر کنم عباس شاپوری 1305

چند سال بعد هم شاپوری به رحمت خدا رفت. روحشان شاد.
✍????
 مسعود
28/مرداد/96


تاثیرگذارترین زن سال ۲۰۱۹ معرفی شد +عکس

تاثیرگذارترین زن سال 2019 معرفی شد +عکس

صدراعظم آلمان به عنوان با نفوذترین بانوی جهان در سال ۲۰۱۹ معرفی شد.

به گزارش اقتصادآنلاین، براساس اعلام وب سایت نشریه فوربس، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در صدر جدول رده بندی 100 بانوی با نفوذ جهان در سال 2019 قرار دارد.

جوانی مرکل

کریستین لاگارد رئیس صندوق بین المللی پول در رده دوم قرار دارد.

کریستین لاگارد

نانسی پلوسی سخنگوی مجلس نمایندگان ایالات متحده، سه زن برتر را تشکیل می دهند.

نانسی پلوسی

به گزارش اسپوتنیک به نقل از مجله فوربس،  در این گزارش آمده است: 

صدراعظم آلمان آنگلا مرکل، که برای نهمین سال متوالی در جایگاه نخست قرار دارد، همچنان به مبارزه با احساسات ضد مهاجرتی در اروپا می پردازد.

این لیست همچنین شامل اپرا وینفری مجری تلویزیون آمریکایی، ملکه بریتانیا الیزابت دوم، دختر و مشاور رئیس جمهور ایوانکا ترامپ به ترتیب مکان های 20، 40 و 42 را از آن خود کرده اند.

از بین روس ها، رئیس بانک مرکزی الویرا نابیولینا مقام 53 را از آن خود کرده است.

آخرین مقام این رده بندی توسط فعال محیط زیست اهل سوئد گرتا تونبرگ گرفته شد.


"اکثریت نادان و اقلّیت خائن" ????‍ از چرچیل می‌پرسند: چرا تا آن‌سوی اقیانوس هند می‌روید و دولت استعماری هند شرقی را درست می‌کنید! اما بیخ گوشتان، ایرلند شمالی را نمی‌توانید تحت سلطه درآورید؟ چرچیل می‌گوید: ما دو ابزار مهم نیاز داریم که در ایرلند نداریم! می‌پرسند آن دو چیست؟ چرچیل پاسخ می‌دهد :"اکثریت نادان و اقلّیت خائن" @tonnel_zaman
کتاب نفیس و تاریخی : ماموریت آمریکایی ها در ایران ! اثر : دکتر میلسپو یکی از معروف‌ترین مستشاران آمریکایی در تاریخ معاصر ایران آرتور میلِسپو است. او دو بار در ایران خدمت کرد، یک بار سال‌های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ (دوران رئیس‌الوزرایی و دو سال نخست پادشاهی رضاخان) و بار دوم، پس از عزل رضاخان، سال‌های ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۳. میلسپو در دوران اول خدمتش رئیس کل مالیه و بار دوم ریاست کل دارایی بود. او پس از حضور اولش در ایران، کتابی نوشت و گزارش مفصلی از مأموریتش در ایران ارائه
انتظار: ???????? دو شهید غریب ???????? ✍اگر گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتما ''بر سر مزار این دوقلوها'' بروید! ❤❤ *برادران دو قلویی که غریبانه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!! قصه مظلومانه این دو برادر را با هم بخوانیم ثابت و ثاقب شهابی نشاط را کسی نمی شناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین‌باری بود که آن ها پا به جبهه گذاشته بودند. تا این که در سال 61 در اوج سال های جنگ ایران و عراق ناگهان تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان سلمان
ما گر زِ سر بریده می ترسیدیم کادر درمانی یک بیمارستان پشت لباسشان نوشته بودند: ما گر زِ سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم من این شعر را می شناختم، اشکم سرازیر شد. تاریخ چه ها که نمی کند. در تبریز ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال است كه ورد زبان هاست و اصل شعر این گونه است: سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی؟ ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم (نصرانی، اشاره به فردى مسیحی است).
اصول هنر کشورداری از یکی از مهم ترین منابع عربی دربارهٔ تاریخ ساسانیان، یعنی «مروج الذهب» نوشتهٔ مسعودی، (سدهٔ چهارم هجری) آگاهی هایی دربارهٔ اصول هنر کشورداری به دست می آوریم که شاید بتوان گفت که قسمت اصلیِ برنامهٔ درسیِ پادشاه در آموزشگاهِ درباری همین بوده است. روزی خسرو انوشیروان دانایان را فراخواند و نظر آنان را دربارهٔ آیینِ کشورداری خواستار شد، آیینی که نیکبختیِ پادشاه را به همان اندازه تأمین کند که نیکبختیِ افراد را.
راز یک بیت حافظ روزی ناصر الدین شاه ، تمام ادیبان را جمع کرد و از معنای این بیت حافظ سوال کرد: بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت که اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا ناله‌های زار داشته ؟؟ اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود ، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد. نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود.
از علی(ع) مظلوم تر نمی شناسم آقای "دکتر محمد اسدی گرمارودی" در کتاب «نقش غدیر در کمال انسان ها» می نویسد: به جُرج جرداق صاحب کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی (ع) کتاب نوشتی؟! به گریه افتاد، و گفت: مرحوم علّامهٔ امینی هنگامی که کتاب «الغدیر» را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد، یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرج جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه
رانت خواری از نگاه علی (ع) اکنون دیگر علی (ع) در بین ما نیست . اما دفتر میراث ارزشمند او -یعنی راه و روش او مشی و مرام او خط فکری و فرهنگی او و رهنمود ها ی راهگشای او - در برابر ما گشوده است. دردناک تر از ضربت شمشیر ابن ملجم و سوک تر از زخم فرق شکافته علی (ع) ضربتی است که بر پیکره شخصیت فکری و مکتبی آن حضرت فرود می آید. امروزه در سه جبهه : جور و جهل و جمود —حتی در زیر پوشش دفاع از علی(ع) —شخصیت و راه فکری علی (ع) تیر باران می شود.
علی(ع) این گونه بود!ما چگونه ایم؟! به بهانۀ عید غدیر برگرفته از سخنرانی آیت الله طالقانی در نمازجمعه تهران (اوایل انقلاب و سال 58 ) شنیده شده که بعضی دوستان می گویند می خواهیم حکومت عدل علی (ع)را در زمین تکرار و پیدا کنیم. من به آن ها می گویم که شما باید اول علی(ع) را خوب بشناسید و بعد چنین ادعایی بکنید - گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است. نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید.
افشین علا؛شاعری کجدار و مریز! افشین علا در چهارم فروردین ۱۳۴۸ در شهرستان نور استان مازندران متولد شد. او از کودکی شعر می‌سرود و اولین مشوق او پرویندخت ملک محمدی نوری ؛ مادرش بود که شغل آموزگاری داشت و طبع شعر و صدایی خوش داشت. در نوجوانی تحت تأثیر محمود کیانوش ، شعر کودک و نوجوان را به عنوان حیطهٔ اصلی کار خود برگزید و بعدها با آشنایی با چهره‌هایی چون قیصر امین پور و بیوک ملکی به فعالیت حرفه‌ای در این زمینه پرداخت.
چرا به ابوعلی سینا، ابن "سینا"می‌گویند؟ شاید برای شما نیز این سوال پیش آمده باشد که چرا #ابن_سینا را به این نام می شناسند در حالی که نام پدر او عبدالله بوده است!! نام ابن‌سینا حسین و نام پدرش عبدا. که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود .بنابراین به ابن‌سینا یا ابوعلی سینا ملقب شد در واقع #سینا نام #جد وی است. اما این که چرا به نام جدش خوانده اند نکته جالبی است! در ایران باستان، نماد پزشکی سیمرغ است و نماد بیماری مار، حال آن که در طب یونانی و
ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حضرت حافظ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ. ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
آیت الله صانعی و لحظه ای تاریخ ساز ✍️:عمادالدین باقی https://t.me/emadbaghi آیت الله صانعی هم امروز ۲۲ شهریور ۹۹ در سن ۸۳ سالگی به بیکران پیوست. کسانی که تا دیروز در رسانه هایشان مرجعیت او را تخطئه می کردند امروز از او به عنوان مرجع یاد می کنند. آنچه رفته است جسم اوست اما آثار و اندیشه های او در میان ما ونسل های بعد حاضر است. در رستاخیز صغری، تاریخ، کارنامه تک تک انسان ها را ورق می زند و بی رحمانه حلاجی می کند و این درآمدی بر رستاخیز کبری است.
آخرین‌باری که آن‌ها را دیدم. ✍????از سری خاطرات توییتریِ منیرو روانی‌پور از نویسندگان و شاعران هم عصرش آخرین باری که هوشنگ گلشیری را سالم دیدم، تو مهمانی سفیر آلمان بود. اما نمی‌دانم چرا حس کردم یه چیزش هست. فرزانه گفته بود که عکس ریه‌اش خوب بوده و همه چی درسته. من اما فکر می‌کردم یه چیزی خرابه. بعد تو بیمارستان ایران‌مهر دیدمش از پشت شیشه. سر تراشیده و خوابیده. چه لحظات بدی بود. ‏ آخرین باری که منوچهر آتشی را دیدم تو بیمارستان بود.
شمایل ملّی مصدّق حبیب یغمایی مدیر مجلۀ یغما در خاطرات خود نوشته که دکتر مصدّق مشترک یغما بود و نوشته که در یک سال هشت بار از مصدّق حق اشتراک ستانده بود!! تفصیلش را بعدها دکتر باستانی‌پاریزی در مجلۀ کلک نوشت: یغمایی هر سال به مشترکان یغما نامه می‌نوشت که حقّ اشتراک سالیانۀ خود را بپردازند. مصدّق هم هر سال مباشرش را به دفتر مجله می‌فرستاد و برای کمک به یغمایی دو‌سه برابر حقّ اشتراک پرداخت می‌کرد. یک سال یغمایی بی‌پول بود و تجاهل کرد و هشت بار نامۀ درخواست
#سیاهنمایی/86 مطرودان محبوب! گفت: آیا می دانی علّت علاقۀ مفرط نسل جوان به شخصیت هایی چون #ناصرملک_مطیعی چیست؟ در حالی که در دوران شهرت و بازیگری او هنوز متولد نشده بودند و او 40سال است منزوی و خانه نشین است! گفتم:خب،نظرت چیست؟ گفت: آیا فکر نمی کنی بخشی از این ابراز احساسات ناشی از برخورد منفی برخی مسئولان بویژه #صداوسیما با ایشان است؟!اینان کدام شخصیت را طرد کرده اند که محبوب خلق نشده باشد؟ می گویند مردی با قیافه ای ترسناک کودک گریانی را در آغوش گرفته بود
ما شروع کردیم دروغ بستن !! جلال آل احمد نویسنده و عضو سابق حزب توده، در خاطراتش می نویسد: تا پیش از حکومت رضا شاه پهلوی، پدرم یک زندگی اشرافی داشت. از صبح تا شب همه مردم از شهر و روستا با گوسفند و کبک، مرغ و خروس و قرقاول برای دیدن پدرم و دست بوسی پدرم می آمدند. آخر پدر من یک بود و برای مردم دعا می نوشت و آن ها را به عقد و صیغه همدیگر در می آورد. ولی زمانی که رضا شاه آمد و دستور داد باید ازدواج ها به صورت رسمی ثبت و ضبط گردد و همین طور طلاق ها و
جایزه حقوق بشر برای نسرین ستوده کانون قضات آلمان جایزه حقوق بشر امسال را به نسرین ستوده تقدیم می‌کند. استوكينگر و یوآخیم لوبلینگ‌هوف مدیران کانون قضات آلمان روز چهارشنبه ۱۲ شهریور (۲ اوت) اعلام کردند که جایزه حقوق بشر امسال انجمن قضات آلمان را به خانم نسرین ستوده وکیل و مدافع حقوق بشر ایرانی اعطا می‌کنند. آن ها گفتند: «ستوده به واسطه تعهّد شجاعانه و خستگی‌ناپذیر خود به حقوق بشر و حاكمیّت قانون به یک سمبل مدافع حقوق مدنی ایران تبدیل شده است.» استوكینگر و
خانواده لاجوردی ها خانواده لاجوردی فعالیت اقتصادی خود را از سال ۱۲۷۰ شمسی با فعالیت‌های حاج سیدمحمد لاجوردی و برادرش شروع کرد. خاندان لاجوردی از اواخر دوره ناصرالدین شاه تا آخر دوره پهلوی، در بیشتر عرصه اقتصادی اعم از صادرات و واردات و نیز از سال ۱۳۳۰ به بعد در بخش صنعت و خدمات به ویژه صنایع غذایی، نساجی، شوینده، ساختمان، بانکداری و بیمه فعال بودند. لاجوردی‌ها در بسیاری زمینه‌ها جزو پایه‌گذاران بخش خصوصی نوین در ایران بودند.
با اسم حضرت عبّاس(ع) ختم به خیر شد! مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد: حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بود، در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به این جا منتقل
عصاره اخلاق: مرنج و مرنجان (محمدهادی مؤذن جامی) حاج آقا دولابی با همان لحن فشنگ می فرمودند: لُپ اخلاق دو کلمه است: مرنج و مرنجان. در دو کلمه مرنج و مرنجان دریایی از معانی و معرفت نهفته است. از حاج آقا مجتهدی رحمة الله نقل شده: آقای از آقای نخودکی اصفهانی خواستند که او را موعظه کند. آقای نخودکی فرمودند: مرنج و مرنجان. آقای گفت: مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی ؟ چطور می توانم ناراحت نشوم.
خاطره ای زیبا از زندگی شخصی دکتر الهی قمشه ای: هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش. میوه و سبزی رو م کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه ی م و روبروی میوه ی روی جدول
مصاحبه تاریخی دکتر بهزادی با دکتر امینی برگی از تاریخ معاصر مصاحبه تاریخی دکتر بهزادی با دکتر امینی تمدار و یکی از نخست وزیران شاه مجله سپید و سیاه را شادروان دکتر بهزادی (1) یکی از رومه نگاران چیره دست ایران بنیانگذاری کرد و سردبیر آن بود.
پیش بینی های درست مهندس بازرگان 30 دی، روز درگذشت «مهندس مهدی بازرگان»، در 87 سالگی (رحلت سال 1373 ، مدفن قم) است. درباره مهندس بازرگان (اصالتا تبریزی)، منابع نسبتا خوبی نوشته شده است (خودم نیز در دو نوشته به او و آثارش نسبتا مفصل پرداختم. یکی از آن ها تحت عنوان «در دفاع از روشنفکری دینی» در فضای مجازی، به صورت «کتاب»، منتشر شده است) و این یادداشت کوتاه تنها به این نکته مهم می پردازد که این شخصیت (که از آبای نسل اول روشنفکران دینی است)، در پیش بینی حوادث و
دردهایی نا گفتنی استاد شفیعی مطهر طنزی که استاد شفیعی مطهر ،چهرۀ پاک دامن و خجسته سیرت دهه های پیشین آموزش و پروش کشور ما در صدد احیاء آن است، طنزی است که ریشه های آن را در ادبیات مشروطه می توان یافت. من یک بار دیگر هم در جایی اشاره کردم که علّامه دهخدا در چرند و‌ پرند با خَلق شخصیّت و کاراکتر دخو ، بنیان گذار همین طنز است. بعد از فروپاشی دولت قاجار ، صادق هدایت تا حدّی به همین راه گرایید و بعد از او شاملو نیز گوشه چشمی به دهخدا داشت.
جهان را بلندی و پستی تویی. حکایت کرده اند: چون فردوسی فوت کرد، شیخ ابوالقاسم کرگانی حاضر نشد بر او نماز بخواند و بهانه آورد که او مداح کفار بوده است. بعد از مدتی خواب دید که فردوسی در بهشت با فرشتگان است .شیخ با تعجب و حیران به او می گوید: به چه چیز خدای تعالی تو را آمرزید و در جنت مسکنت داد!؟ فردوسی گفت: به دوچیز، یکی به آن که تو بر تن نماز نکردی و دیگر آن که این بیت در توحید گفته ام: جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه ای، هر چه هستی تویی
خاطره‌ ای از یک راننده تریلی در زمان شاه✍️ سال ۱۳۳۸ در ورودی تهران ماشینم در موقع دور زدن در تقاطع ناگهان خاموش شد. من لباس هایم را تعویض کردم و مشغول رفع عیب ماشین شدم. ولی به علت بند آمدن خیابان ترافیکی به راه افتاد تقریبا نیم ساعتی بود ولی ماشین درست نشد. ناگهان دو نفر با کت و شلوار رسمی نزد من آمدند و علت توقف را از من پرسیدند و من خرابی ماشین را عنوان کردم. من که مدتی دست به کار شدم و لباس هایم کثیف شده بودند و در گرما مشغول بودم و ماشین درست نمی شد
زن ،مظلوم همیشۀ تاریخ ( سخنی تحلیلی به بهانه روز بزرگداشت مقام زن) #شفیعی_مطهر هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند باکی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند از پگاه پیدایش پرتو پاینده آدم و از طلوع طلیعۀ فلق و آغاز سپیده دم نبرد بی امان حق با ناحق و پیکار پی گیر پاکی و پارسایی با پلیدی ، پلشتي و پستي و از سجود سرخ هابيل بر سجّادۀ سپيد سحر و پيروزي ستم و سالوس و سياهي ، شايد اگر ما را مظلوم ترين و معصوم ترين عنصر تاريخ
یک انتقام ریشه دار و سخت! صبح یک روز سرد ،در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم لباس‌هایم هم آن‌قدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم ، خانه‌مان هم که یک اتاق کوچک بود در آن من و خواهر و برادر و مادرم زندگی می‌کردیم . من برادر بزرگ‌تر بودم و مادرم از سرطان سینه رنج می‌برد . تا این‌که آن‌روز صبح نفس کشیدنش کم شد ، اشک در چشمانش جمع شد نمی‌دانست با ما چه کند . سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل .
تاوان جهل توده‌ها را که چه کسانی می‌دهند؟ گفته می‌شود وقتی قاضی از قاتل انورالسّادت (رئیس‌جمهور مصر) که عضو گروه جهاد اسلامی بود می‌پرسد :چرا او را کشتی؟ قاتل جواب می‌دهد: او یک سکولار بود. قاضی می‌گوید: آيا معنی سکولار را می‌دانید؟ قاتل می‌گوید: نه نمی‌دانم! ************** در ترور نافرجام نجیب محفوظ(نویسنده مصری برندۀ جایزۀ نوبل) قاضی از ضارب می‌پرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟ ضارب می‌گوید: به‌دلیل نوشته‌هایش، خصوصاً کتاب بچّه‌های محلّۀ ما.
♦️ تربیت فرزند به روش گاندی ♦️ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ،ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ . ♦️ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!! ♦️ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ! ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

closed پایگاه اطلاعات فیلم و سریال (Internet Movies and Series Database) یادگیری تافل معرفی کالا فروشگاهی zolah8ag cant تجارت ایران و ترکیه تفریحی سرگرمی اطلاعات سرزمین ماهی